فریاد عشق

همه چیز به یادش می آمد
حتی خاطره دوستی با تو
او تو را عاشقانه دوست داشت
در صورتی که تو اورا فقط دوست داشتی
حالا هیچ چیز پایان نمیدهد فاصله ها را
مرگ پایان خاطره هاست

+نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:5توسط Mina | |

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب

 

می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما-
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!

 

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد....

+نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت14:44توسط Mina | |

 

زندگی چیست, متن عاشقانه زیبا, متن نامه عاشقانه

سوز عشق...

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:42توسط Mina | |


براش بنويس دوستت دارم

 

 

آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن

 

ولي يه نوشته ...

 

به اين سادگيا پاک شدني نيست .

 

گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس ..

 

تو ...

 

بنويس...

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:29توسط Mina | |

تمنا کن...

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:10توسط Mina | |

اگر نمیتوانی...

اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهریكوچك باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه كن چون وقتی حركت میكنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های كنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم رانوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر كوچك اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود كوچك جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت16:12توسط Mina | |

 

خواهی آمد...

 

روزی دوباره به سراغم خواهی امد . ولی می دانم که شادابی ات را در پس جاده های جوانی گم کرده ای . ولی باز هم پذیرایت خواهم بود . اگر چه فانوس قلبم سوسو می زند و تکه های شکسته قلبم که تو سالها پیش با بی رحمی آن را شکسته ای با یک اشاره از هم خواهد پاشید . ولی باز هم پذیرایت خواهم بود . پس از آمدنت ، در زلال چشمانت خیره خواهم شد و به تو خواهم گفت : که سالهای زیادی را به انتظارت نشسته ام

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:11توسط Mina | |

کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....


Click here to enlarge

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:6توسط Mina | |


همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..


Click here to enlarge

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:4توسط Mina | |

سکوت کردی

سکوت، سکوت کردی سکوتی تلخ سکوتی که حتی نگفتی برای چه از کنارم می روی با رفتنت بغضم ترکید و سکوتی که آن همه مدت با من بود شکست .آنقدر اشک ریختم تا قلبم کمی آرام گرفت . چون تازه فهمیدم تو را در کنارم احساس نمی کنم همیشه چشمانم به در بود تا روزی بیایی تا این سکوت لعنتی بشکند و به تو بگویم چقدر دوستت دارم و به داشتنت در کنارم احتیاج دارم روزها و ماهها می گذرد اما باز هم یاد و خاطرت در ذهنم همیشه زنده است . لحظه ای که بار سفر می بستی آهی از ته دل کشیدی و گفتی روزی برمی گردم ولی سالها از آن روز لعنتی می گذرد اما هنوز هم برنگشتی و خبری از تو ندارم منتظرت خواهم نشست و اما تو ...تو اگر می خواهی روی ...رو!! ولی بدان که من ،ماندگارم

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:0توسط Mina | |

متن های عاشقانه کوتاه فوق العاده زیبا  

 

 

حرف کمی نبود قرار ومدار عشق 

اما چه فایده

که نفهمیم یار را! 

ای روح های ناب ! 

دوباره به پا کنید 

قدری برای اهل زمستان 

بهار را !

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:40توسط Mina | |

با من باش با تو هستم

نمي دانم چرا اينگونه است؟
                        وقتي نگاه عاشق کسي به توست
                                        مي بيني اما
                                             دلت بسته به مهر ديگري است
                         بي اعتنا مي گذري
                                    و عاشقانه به کسي مي نگري
                                             که دلش پيش تو نيست...

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:32توسط Mina | |

زندگی لعنتی..

از کوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد. بهم گفت برای عبور باید از داخل من رد بشی . روی در نوشته بود عذاب بعدی . با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم . به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه . به تنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدم من نشی زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم . از همه و همه که گذشتم به تو رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که تو امتحان بشی گفتم خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی ؟ چرا عذاب ؟ چرا غم ؟ چرا چرا چرا چرا .................

در جواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:35توسط Mina | |

فکرشو کن ...

فکرشو کن یه شب با هم یه گوشه ای تنها باشیم

با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم

من باشم و تو باشی و یه جفت دلهای بیقرا فرصت خوب انتقام از لحظه ای انتظار

فکرشو کن عروسکم به اون شب پر التهاب چشمهاتو روی هم بذار ،

امشب به یاد من بخواب فکرشو کن دستهای من رو قلب تو جون بگیره دل دل بیقرارتو،

توو سی - نه آروم بگیره نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه نه هیچ کسی سر برسه ،

ثانیه ای هروم بشه چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:32توسط Mina | |

صدای قلبم... 

صداي شکستن قلبم را نشنيدي چون غرورت بيداد مي کرد

اشکهايم را نديدي چون محو تماشاي باران بودي

ولي اميدوارم انقدر در آيينه مجذوب نشده باشي

که حداقل زشتي ديو خود خواهيت را ببيني باشد که باديگران چنان نکني که با من کردي

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:10توسط Mina | |

من اگه خدا بودم...


اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم..
.


Click here to enlarge

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت16:51توسط Mina | |

باور کن...
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته …؟!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست ..؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست ؟؟؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت13:59توسط Mina | |

 

حرف نگفته...   

 

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تار

نه از تو …

ی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما...

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت ان

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام 

 چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

 مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:4توسط Mina | |

وقت خیانت است..

وقتی بغض گلویم ترکید به کویر تبدیل شدم...  

وقتی از زندگی سیر شدم،مرگ برایم ناز کرد...   

این روزا به هر که دوست می شویم احساس می کنیم، 

انقدر دوست بودیم که دیگر وقت خیانت است...

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:54توسط Mina | |

 

یادم کن...

به جای دسته گلی که فردا نثارم میکنی،  

 امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن،

به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم میریزی ،  

به جای ان متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی، 

امروز با پیام  کوچکی خوشحالم کن.

من امروز به تو نیاز دارم ،

نه فردا..............

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:47توسط Mina | |

       تنهایی....

صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه های غربت به گوش میرسد

 

و حکایت از طلوع غم میکند،

 

من هم در زاویه پنهان رخ خویش نشسته ام اما دست هایم در جست و جوی محبت به آسمان  رفته اند.

 

پس تو به رسم و عهد وفایی که با من بسته ای این لحظات را آفتابی کن،

لحظاتی که همیشه آن ها را پشت شیشه مبهم دیده ایم.

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:34توسط Mina | |

 

بار پروردگارا

چگونه شکر کنم تو را

چه سرایم که لایق سنایت باشد

و چه بنالم که ادله جفایم باشد

محبوبم

دست محبتت به سرم و چشم نگرانم بر درگهت

تو بودی و خواهی بود همراه همیشه ام

از نبودم تا انتهای بودنم

و نخواهم بود بی وجودت

و نخواهم زیست بی امیدت

چه گویم که حرف دل را گاه نمیتوان گفت

خود بستان دلم را و بر درگهت بگذار

که با اشک دیده عرش کبریایی ات را ترنمی دگر بخشم

و چه دوست میدارم این باریدن را

خدایا ابر دلم فقط به هوای تو بارانی شود

و به مرزعه امید تو ببارد

که جوانه عشق را جز این امیدی به روییدن نیست

معشوقم ….

عاشقانه می پرستمت

{{ایاک نعبد و ایاک نستعین}}

فقط تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم .

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:8توسط Mina | |

 نسل ما..

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ...

نسل خوابیدن با اس ام اس ...

نسل درد دل با غریبه های مجازی ...

نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...

نسل کادوهای یواشکی ...

نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ...

 

نسل سوخته ...

نسل من ...

نسل تو ...

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوییم :

 

" یادش بخیر دنیای ما همینطور بود" ...

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:3توسط Mina | |

           نارفیق...

گر بود یار یارم، نامهربان نمی شد
پشت درش که رفتم، از من نهان نمی شد
دنیا و دین خود را پیش رخش نهادم
دیدار یار دیدن بی ارمغان نمی شد
این سرخ رویی من می بود زرد رنگی
خونم اگر به کوی خوبان روان نمی شد
میراثی بود شاهی در دوره های پیشین
هر بی نشان و نامی میر جهان نمی شد
امروز شهر کابل پر باشد از دگرمن
هر بزدلی به میدان صاحب اران نمی شد
مجبور گشتم آخر جان دادم از برایش
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
احکام دین نهانی اندر کتاب می ماند
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
من نام عشق بردم ای عشقری بدوران
ورنه قد رسایم مثل کمان نمی شد

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت15:55توسط Mina | |

نسل ما....

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ...

 

نسل خوابیدن با اس ام اس ...

 

نسل درد دل با غریبه های مجازی ...

 

نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...

 

نسل کادوهای یواشکی ...

 

نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ...

 

نسل سوخته ...

 

نسل من ...

 

نسل تو .


 

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوییم :

 

 

" یادش بخیر دنیای ما همینطور بود"

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1386برچسب:,ساعت1:30توسط Mina | |

نبودتو...

خاموش میشوم، و مکث میکنم...تو آه میکشی

من گریه میکنم، دیوانه میشوم  تو روی دفترم،

یک قلب میکشی ...یک راه میکشی

من روی راه تو، صد اشک میچکد

تو قهر میکنی، یک ماه میکشید

من روی ماه را، نقش تو میکشم 

تو ناز میکنی...آرام میشوم..

تو با مداد سبز، آغاز میکنی...یک راه میکشد

یک دشت میکشی...یک عالمه فلوت، پر آهنگ میکشی

من سنگ میشوم...با جوهر سیاه، تصویری از خودم دلتنگ میکشم

بی رنگ میشوم...چون سنگ میشود

و روی راه را، یک " ضرب " میزنید 

 

  آزرده میشوم...از دوری تو باز

 افسرده میشوم لبخند میزنی...

 

 

من روی صورتت، صد بوسه میزنم

 

دیگر نمیروی، آرام میشوم بیدار میشوم...اما تو نیستی...

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:17توسط Mina | |

 

بگذار گریه کنم      

بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای عشق که مرده است

 

بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای صداقت که کم رنگ شده است  

بگذار گریه کنم نه برای تو...برای غم ها که یکنواخت شده اند

   بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای ارزوها که از بین رفته

بگذار گریه کنم...نه برای تو ...برای محبت ها که ... ساکت شده ان  

بگذار گریه کنم نه برای تو برای آدمیان که بی تفاوت شده 

 

بگذار گریه کنم این دفعه نه برای کسی ...

بلکه فقط برای تو ..

برای تو...


 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:13توسط Mina | |

 عکس های عاشقانه زيبا و جديد

عشق بها دارد....

 من و تو بودیم و یک دریا عشق

 حالا من هستم و یک دنیا اشک

اری عشق بها دارد...  

خیلی ها نفرین میکنن ...

 تلافی میکنن

 اما نه نفرین من

الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره

 تلافی من ….

میرم تا به اون برسی

 سره راهت نباشم

 راستیقد من دوست داره؟ 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:36توسط Mina | |

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:44توسط Mina | |

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی عمیق ترین
درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
 بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است
 عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:12توسط Mina | |

عشق در 10 کلمه

 

عشق کلمه ایست که.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.
عشق………
عشق ۱۰ عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست.

بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:8توسط Mina | |

 

کوچه...

asheganeh.ir

بی تو مهت

 

شبی باز از آن کوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

 

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید

 

بوی هر خاطره پیچید 

یاد صد خاطره خندید 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

 

پر گوشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی چند لب آن جوی نشستید

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشه ماه فرو ریخته در آب

 

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

 

شب و صحرا و گل و سنگ

 

همه دلداده به آواز شباهنگ

 

یادم آمدتو به من گفتی از این عشق حذر کن

 

لحظه ای چند بر این آب نظر کن 

آب آیینه عشق گذران است

 

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 

باش فردا که دلت با دگران است

 

تا فراموش کنی چند از این شهر سفر  کن

 

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

 

نتوانم

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

 

چون کبوتر لب بام تو نشستم…

 

توبه من سنگ زدی

 

من…

 

نرمیدم ، نگسستم

 

باز  گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

 

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

 

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

 

اشک در چشم تو لغزید

 

ماه بر عشق تو خندید

 

یادم آمد که دیگر از تو جوابی نشنیدم

 

پای در دامن اندوه کشیدم

 

نگسستم ، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم

 

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

 

نکنی دگر از آن کوچه گذر هم

 

بی تو اما به چه حالی من

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:2توسط Mina | |

تیغ......

تیغ عشقت تو دستمه

اسم نازت رو لبمه

شاهرگمو میزنم

دریای خون لباسمه

 

خون تو ،  تو رگهای من

جون تو ، تو پاهای من

دارم میام پیشت گلم

صبوری کن دنیای من

 

خون ، انگشتامو حلقه زد

مــــــرگ ، لبامو بوسه زد

جونم آهسته پر کشید

شوق چشامو حلقه زد

 

دارم میام فدات بشم

هم آغوش شبات بشم

تنهایی تموم شد ، عزیزم

چیزی نمونده مات بشم

 

یکی دوبار صدات زدم

سر به دل دریات زدم

اومدی آروم از آسمون

بوسه ای رو چشات زدم

 

اگه  میدونستم عزیزم

اینقدر آسونه پریدن

جای سر به دیوار زدن

شاه رگمو میبریدم

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:57توسط Mina | |

 

خدایا.... 

خدایا!کاش  دوستی دراز شده بود بگیرم،لمس کنم و ببوسم!

کاش دستهای تو لمس  

آنقدر بزرگ بودم که می توانستم دستهای تو را که برای  

کردنی بود 

کاش می توانستم سرم را در آغوش تو که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر 

است بگذارم و زار زار گریه کنم؛برای خودم،برای تمام کارهای بدی که کردم

،برای تمام شبهایی که با ستاره های آسمانت قهر بودم؛ برای تمام 

وقتهایی که یادم رفت آسمان آبی است. که یادم رفت شقایق چه رنگی است؟ 

خدایا! مرا ببخشای به خاطر همه ی روزهایی که پروازنکردم و مثل    

کبوترهای تو در آسمان آبی تو اوج نگرفتم؛غرق نشدم و گم نشدم   

خدایا! دستم را بگیر! اگرتو نگیریشان، من می افتم، می شکنم و می میرم 

خدایا! دوستت دارم.آنقدر که…اصلا چرا بگویم؟! خودت بهتر می دانی  

پس

شب به خیر خدای مهربان من  

: بگذار باز هم بگویم

دوستت دارم ؛ دوستت دارم ؛ دوستت دارم

 


 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:46توسط Mina | |

 

سکوت تو جواب همه مسئله هاست

 

 

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

 

 

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست  

آسمان با قفس تن چه فرقی دارد  

 

 وقتی قفس پر زدن چلچله هاست  

 

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است  

 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:39توسط Mina | |

 

برای خودت زندگی کن

من همیشه خوشحالم !
می دانید چرا !؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم ….
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ؛
زندگی کوتاه است ،
پس به زندگی ات عشق بورز ….
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن … !!!

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:35توسط Mina | |

تمام میشود....

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم…

تمام می شود…

بالاخره تمام می شود…!!!

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:29توسط Mina | |

باید از نو شروع کرد

گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول

رفتم نشستم کنارش

گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت:بفروشم که چی؟

تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر

دیشب حالش بد شد و مرد

با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟

گفتم:بخرم که چی؟

تا دیروز میخریدم برای عشقم

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…!


اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد

با مردونگی گفت:بگیر

باید از نو شروع کرد

تو بدون عشقت,من بدون خواهرم…!

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:25توسط Mina | |

تمنا کن....

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو

برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن

برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن

برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش

برای عشق خودت باش ولی خوب باش

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت12:11توسط Mina | |

 

حرف دل.....

 

عکس های جالب و زیبا با مضمون سیگار

 

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .

 

به خودت نگیر رفیق !!!!!

سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:50توسط Mina | |

       دعا میکنم

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:25توسط Mina | |

 

 

 


در آتش رهایم ، خدا شاهد است !


به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !


شب است و دل و بیکسی ، وای من !


به درد آشنایم ، خدا شاهد است !


دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی


نمانده برایم ، خدا شاهد است !


دلم میگدازد در آتش ، دریغ !


به غم همنوایم ، خدا شاهد است !


شکسته است آیینه های مرا


غم دیر پایم ، خدا شاهد است !


رسیده است تا نا کجا ، نا کجا


طنین صدایم ، خدا شاهد است !


بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟


اسیر بلایم ، خدا شاهد است !

 

 


به شعر غریبم به شبهای غم


ترا میسرایم ، خدا شاهد است !



 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:24توسط Mina | |



چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت 1391 | نظر بدهید

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:19توسط Mina | |

 

  ادم کیست؟

نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادرى نه پدرى. بنويس اولين يتيم عالم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
محل سکونت؟ زمين خاک
آن چيست برگرده نهادی؟ امانت است
قدت؟ روزى چنان بلند که همسايه خدا. اينک به قدر سايه بختم به روى خاک
اعضاى خانواده؟ حواى خوب و پاک. قابيل خشمناک. هابيل زيرخاک
روز تولد؟ در روز جمعه‌اى. به گمانم که روز عشق
رنگت؟ اينک فقط سياه. زشرم چنان گناه
چشمت؟ رنگى به رنگ بارش باران که ببارد زآسمان
وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم درهواى دوست نه آنچنان وزين که نشينم بر اين زمين
جنست؟ نيمى مرا زخاک نيم دگر خدا
شغلت؟ در کار کشت اميدم به روى خاک
شاکى تو؟ خدا
نام وکيل؟ آن هم فقط خدا
جرمت؟ يک سيب از درخت وسوسه
تنها همين؟ همين!
حکمت؟ تبعيد در زمين
همدست در گناه؟ حواى آشنا
ترسيده‌اى ؟ کمى
زچه؟ که شوم اسير خاک
آيا کسى به ملاقاتت آمده است؟ بلى
که؟ گاهى فقط خدا
دارى گلايه‌ای؟ ديگر گلايه نه، ولى ....
ولى که چه؟ حکمى چنين، آن هم به يک گناه؟!
دلتنگ گشته‌ای؟ زياد
براى که؟ تنها فقط خدا
آورده‌اى سند؟ بلى
چه؟ دو قطره اشک
دارى تو ضامنی؟ بلى
چه کس؟ تنها کسم خدا
در آخرين دفاع؟ می‌خوانمش، چنان که اجابت کند دعا

 



 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:8توسط Mina | |

آواره....

 

نیمه شب آواره وبی حس وحال...درسرم سودای جامی بی زوال


پرسه ای آغاز کردیم در خیال...دل به یاد آورد ایام وصال


از جدایی یک دو سالی می گذشت...یک دو سال ازعمررفت وبرنگشت


دل به یاد آورد اول بار را...خاطرات اولین دیدار را


آن نظربازی و آن اسراررا...آن دو چشم مست آهووار را


همچو رازی مبهم و سر بسته بود...چون من از تکرار او هم خسته بود


آمد و هم آشیان شد با من او...هم نشین و هم زبان شد با من او


دامنش شد خوابگاه خستگی...اینچنین آغاز شد دلبستگی


وای از آن شب زنده داری تا سحر...وای از آن عمری که با او شد بسر


مست او بودم زدنیا بی خبر...دم به دم این عشق می شد بیشتر


آمد و در خلوتم دمساز شد...گفتگوها بین ما آغاز شد



 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:1توسط Mina | |

 

اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!

اینجا گم که مى شوى .به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند ...


 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:0توسط Mina | |

دوستت دارم....

تو را به جای همه کسانی که نشناختم دوست دارم

تو را به خاطر عطر نان دوست دارم

تو را برای دوست داشتن دوست دارم

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام  دوست دارم

برای اشکی که خشک شد هیچگاه نریخت

لبخندی که محو شد و هیچگاه نشکفت دوست دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست دارم

برای پشت کردن به ارزوهای محال

به خاطر نابودی توهم خیال دوست دارم

تو را برای لبخند تلخ لحضه ها

پروازشیرین خاطره ها دوست دارم

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:23توسط Mina | |

دعا می کنم

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت19:5توسط Mina | |

لمس کن...

لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:57توسط Mina | |

                                                             

                                                               از چه بنویسم؟؟

                                               از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

                                                             یا از دلی که سوتو کور است؟

 
 
از چه بنویسم؟


از چه بنویسم؟؟

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:47توسط Mina | |